...

امروز یه آدم خیلی خوبی بهم گفت:


یه خدا داری اندازه تمام خنده های عالم قشنگه ...

غصه نخور که غم ها ی زندگی وسرمای زمستان....

دست به دست هم ندهند وتورا...

غمگین نکنند ....

حالا بخند ....


این حرفاش خیلی به دلم نشست...

حال بد چندروزمو آروم کرد...

دستش درد نکنه...

.

.

.

.

خدایاااااااااا ! در چشمانت چه داری که من...

وقتی به آن ها می نگرم...

پر از آرامش می شوم...

غرق می شوم درتو...

از خود بی خود میشوم وقتی به من می نگری...

هیچ عطری زیباتر از عطر وجودت نیست...

تنهایم نگذار...

تو که از تمام خنده های عالم قشنگ تری...

تو که آرام دل ها هستی...

تنهایم نگذار...

چه کاری از من بر می آید ؟



چه کاری از من بر می آید ؟

 

  وقتی عشق

 

  تمام خودش را می ریزد توی واژه هایم

 

  و بی قرارم می کند ...!

*_*

مامانم داشت نماز میخوند ،یهو داد زد :


الله اکبر ! الله اکبر !دویدم گفتم:


چیه در میزنن؟ میگه : الله اکبر !


گوشیت زنگ خورد؟ میگه : الله اکبر !



مُهرت گم شده ؟ میگه : الله اکبر !


کسی طوریش شده ؟ میگه : الله اکبر !


بو سوختگی میاد؟ میگه : الله اکبر !


جک و جونور دیدی ؟ میگه : الله اکبر !


گفتم خوب یکم راهنمایی کن !!


با عصبانیت داد زد : الله اکبر ! ( دستشو هم به علامت


خاک بر سرت تکون داد !)


نمازش تموم شده میگه : یه ساعته میگم بزن کانال 7


ببینم شمیم عشق شروع شده یا نه . چقدر تو خری


آخه؟

من=:o

.

.

.

هر زمان لواشک رو گذاشتى گوشه لــُـپـِت و تونستى نَجُوییــش

یَنـى به نفسِت مــُــسَلط شدی

.

.

.

یادش بخیرچقد اسکل بودم!

نیم ساعت دست به سینه مینشستم تا مبصر اسمم روجزءخوبها بنویسه!

بعدم معلم میومدبدون توجه به اسم ها تخته روپاک میکرد!

وچقداسکل تر بودم که زنگ بعدی هم دست به سینه مینشستم !

.

.

.


بعععععععله...


















هه هه هه هه ...


باریکلا برا دستشویی رفتن هم نظم دارن

این آدما یکم یاد بگیرن:ا


شیر پسران ایران زمین



آخییییییییی



جفت خواهرام همینن والا به خدا:o



خخخخخخخخ

اعتماد به سقف تو حلقم:O



ببین حال کن :)

خخخخخخخ....

یه روز حوصلم سر رفته بود .

به یه شماره نا شناس اس دادم گفتم : من جسدو

میارم

همونجا پولو میگیرم .

هیچی طرف جواب داد قرارمون عوض شد

دفنش کن . فقط دستشو قطع کن بیار برام

تامطمعن

بشم کشتیش :|

ترسیدم گوشیم رو خاموش کردم

مردم روانی شدنا

یارو از من مریض تر بود

...

امشب واژه هایم همانندبارانی که می بارد...

لبریز از اشک است...

 من در این حوالی...

پرا از دلتنگیم...

پر از بغض...

پر از احساس...

ذرات وجودم لبریز از عشق توست...

تویی که به عاشقانه هایم رنگ حقیقت می بخشی...

تویی که هرشب درشعرهایم معنا می شوی...

هرچند از من دوری اما...

اما من شب ها با یادت قصه ها دارم...

امشب من اینجا بارانی بارانی ام...

اما تو...

اما تو مراقب خودت باش...

تو زیر باران زود سرما میخوری...

من طاقت ندارم سینه هایت هنگام سرفه درد بگیرد...

مهربان من میدانی...

اگر تو درد بکشی من می میرم...

ببین ...

من اینگونه دیوانه وار عاشقت هستم...


نمی دونی...


نمی دونی چه قدر داغونم از دوریت...

عیدتوووووووووون مبارک...


علی در عرش بالا بی نظیر است

علی بر عالم وآدم امیر است

به عشق نام مولایم نوشتم

چه عیدی بهتر از عید غدیر است





عید غدیر رو به شما دوستای گلم تبریک می گم







این عید بر همه ی شیعیان مبارک


دیــــگر برایم مهم نیستــــ ...


دیــــگر برایم مهم نیستــــ ...


برایـــم مهم نیست دیگران


چه میگویند !


زیرا...


من فقط خودم هستم ...


خودم ، که عاشق تو هستم


عاشقانه ای برای تو...

لبهایم که تشنه و دلتنگ می شوند باران را می بوسم...


من این جا زیر بارانم...


وقتی که بسیار از تو دورم و تو را می خواهم...


باران را می بوسم؛ او تو را قطره قطره در من فرو می ریزد...


خاطرت باشد ؛ ما هر دو زیر یک آسمان زندگی می کنیم...


در دو سوی باران ها من به تو و بوسه و باران ایمان دارم...


و قاصدک ها به تو خواهند گفت که دوستت دارم...


زندگی شاید همین فاصلۀ خیس ِ بارانیست...


که تو را به من پیوند می زند . . .

امان از این...

امان از این بوی ِ پاییز و آسمان ابری...


که آدم نه خودش میداند دردش چیست...


و نه هیچکس ِ دیگری …


فقط میدانی که هر چه هوا سردتر میشود...


دلت آغوش ِ گرمتری میخواهد...

تو هم نمیدانی …

دلم خوش نیست...


غمگینم...


کسی شاید نمیفهمد...


کسی شاید نمیداند...


کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی...


تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی...


عجب احساس زیبایی...


تو هم شاید نمیدانی …

...........





از ته قلبم...



خدای من ،

 

مردم همه شکر نعمت های تو را میکنند ؛

 

اما من ،

 

شکرِ بودنت ؛

 

تو نعمت منی . . .

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ...



دل من گم شد، اگر پیدا شد؛

بسپارید امانات رضا ...

و اگر از تپش افتاد دلم ،

ببریدش به ملاقات رضا ...

از رضا خواسته ام تا شاید بگذارد که غلامش بشوم .،

همه گفتند محال است ولی ...

دلخوشم من به محالات رضا ...


السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

Wow...






:)


واییییییییی الهی الهی



آدم دلش نمیاد اینارو بخوره


واینک افتخاری دیگر در عرصه ی کتاب داستان های کشور


آهااااا! حالا قرش بده وای وای





بعه این میگن یه کار درست






آخییییییییی...





خب حالا کدوم قصه رو براتون بخونم ...





خراب شه این یخچال هیچوقت چیز بدردخوری نیس توش !









به خدا تقصیر من نبوووووووووووود






حمایت دوستانه به این میگن
شک نکن





دختر بابایی...

بابام میگه:


اینایی که دختر ندارن تو خونه...


عمرشون هدر رفته...


صبحا دیدن دخترت با موهای شلخته...


که زیر چشاش سیاهه...


و با صدای گرفته...


 اول صبح داد میزنه ...


بابا نیا تووووووووو !...


فرار میکنه لباسشو عوض کنه...


کل دنیای یه مرده...

یادچشمهایت...

دریای امروز شهرم پراز موج های بیقرار بود...


موج هایی که بیقرار وبی صبرانه...


مشتاق دیدن ساحل بودند...


ومن...


آآآآآه ساحل قلبم آن لحظه...


آن لحظه آن قدر دلم هوایت را کرد که نگو ونپرس...


دلم درسینه بیشتر از هر موقعی برایت عاشقانه تپید...


اما...


اما ناگهان آرامش عجیبی بعداز سال ها...


دردلم...


ودر جانم رویید...


در آن لحظه ناگهان چشمانت به خاطرم آمد...


ولحظه ای بعد یاد نگاه مهربان و زیبایت نوازشگر ...


لحظه های دلتنگی وبیقراری ام شد...


نمی دانم شاید آن لحظه...


شاید آن لحظه توهم...


به دریایی که من عاشقانه و با چشمانی لبریز از اشک ...


وبا یاد تو...


به آن می نگریستم...


می نگریستی...


که این گونه یاد چشمهایت آرامم کرد...



کاش می دانستی...

نبودنت بهترین بهانه است برای...


اشک ریختن...


ولی کاش بودی تا اشکهایم...


ازشوق دیدارت...


لبریز می شد...


کاش بودی ودست های مهربانت...


مرهم همه دلتنگی ها...


ونبودن هایت می شد...


می دانم که نمی دانی...


اما بدان...


غیر از تو برای هیچکس...


قلبی برای عاشق شدن ندارم...


کاش می دانستی که چه قدر...


دوستت دارم...


کاش...


حال که کنارم نیستی...

حال که کنارم نیستی...


کنارم نیستی ومن هوایی هوایت می شوم...


حال که نیستی و عطر وجودت را ...


از هیاهوی بادها پرس وجو میکنم...


و...


ومی بینم در پی چشم های منتظرو بیقرارم...


هیچ پاسخی نیست...


من می مانم و بغض سنگینی درگلویم...


که گاهی می شکند و...


سراسر وجودم را بارانی می کند...


وگاهی...


وگاهی نمی شکند ویار تنهایی هایم می شود...



حال و روزمن...


حال و روز من وقتی صبح می خوام برم مدرسه...

هعییییییییی خدا...


تنهایی یعنی...

تنهایی یعنی یه وقتهایی هست میبینی فقط خودتی و خودت!


رفیــــــــ ــــــــــ ــــــــــق داری ولی


 همـــــــ ــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــدرد نداری!


خانــــــ ـــــــــ ـــــــــواده داری


حمــــــــایت نداری!


عشــــــــــــ ـــــــــــــــ ـــــــــــــق داری


تکیـــــــــ ــــــــه گاه نداری!


مثل همیــ ـــــــــــــ ــــــــــــــــــــشه….


همه چــــــی داری


 و هیـــــــــ ــــــــــــ ـــــــچی نداری


سکوت کن...

سکوت کن!

بگذار بغض هایت سربسته بماند...

گاهی...

سبک نشوی...

سنگین تری...

بیابخند...


گوگل: من صاحب همه چیم


ویکی پدیا: من همه چیو می‌دونم


فیسبوک: من همرو میشناسم


اینترنت: من نباشم شما ها هیچین


برق: زر اضافی نزنید !:ا


.

.

.

من یه بار هشت صبح پاشدم که


مثلا کامروا شم؛


انقدر حوصله‌م سر رفت ساعت ده


دوباره خوابیدم ..!

.

.

.

تو اتوبوس بودم یه پسره می خواست

به دختره شماره بده

یهههو پیرزنه برگشت گفت :خجالت بکش

این جای خواهرته....

پسره برگشت گفت من نباید شماره

خواهرمو داشته باشم؟!!!

.

.

.

اعتراف میکنم بعضی وقتا الکی غیبت

میکردم و

نمیرفتم مدرسه

بعد وقتی معلما علت غیبتمو ازم

میپرسیدن با یه حالت معصومانه

میگفتم :بابابزرگم فوت کرده بود!!!

با این روش سالی سه ؛چهار بار

بابابزرگمو میفرستادم اون دنیا

.

.

.

 

به نظرم با چنگال ماست خوردن منطقی

تر از اینه که

از جات بلند شی بری قاشق بیاری !

اینطور نیست ؟؟

.

.

.


دیـشب بــا پسرخـالم دست تـو دســت هم

پـــاسـتیل میــخوردیم ....

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

الـــبتــه نــامبرده 3 و 4 ســـالـشه :|

.

.

.

 

خاموش و روشن کردن کولر که تموم شد

دیگه باید خودمونو برای مسابقات کم و زیاد کردن

بخاری آماده  کنیم.

.

.

.

خدايا،هيچ جوونى رو از در هيچ يخچالى نااميد

بر نگردون...

آمين...!!!

.

.

.

ایرانی جماعت یه جور از جمعه و بعد از ظهراش

آه و ناله میکنند،

انگار باقی روزای هفته تو سواحل هاوایی در

حال خوش گذرونین!خخخخخخ

.

.

.

 

نهنگ،نهنگ خواهش من از کامپیوترم وقتی هنگ می کنه


و به پرت پرت میفته !

.

.

.

انقدر تبلیغ کِــــرِم حلزون رو پخش کرده بودن،


که آدم هر وقت حلزون میدید دوست داشت


بره یه امضا ازش بگیره

.

.

.

مـــــن اگــــه یـــــه نفــــــر دیگــــه بودمــــو ، خــــــودمـــو می دیـــدم

 

عـــــاشقــــش می شــــدم بی شـــــک :|

 

ولی شمــــاهـــــا انــــگار نـــه انگــــــار !

 

خجــــالت نمی کشیــــد واقعــــاً 


باران که میبارد...




باران که میبارد
...

دلم برایت تنگ تر میشود...

راه می افتم بدونِ چتر...

من بغض میکنم و آسمان گریه...

برای خودم...



برای دل خودم می نویسم ...


برای دلتنگی هایم


برای دغدغه های خودم


برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !


برای دلی که دلتنگم نیست ...


برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...


برای خودم می نویسم !


بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!


تقدیم به فاطمه جوووووووون...



این پست رو گذاشتم برای دوست گلم فاطمه


سلام...


سلامی به بلندای مقام عشق ودوستی...


دوست عزیزم بدان در هر کجا باشی دلم...


وذهنم...


از یادت جدا نخواهدشد...


همین که می دانم این دست نوشته را می خوانی ...


خوشحالم ...


دوستی با تو بهترین تجربه زندگی من...


وبهترین حسی است که دارم...


امیدوارم این دوستی ادامه داشته باشد...


این را بدان هیچگاه فراموشت نخواهم کرد و...


در ذهن خسته ام...


بی هیچ گونه بهانه ای می نشینی...


ودر قلبم برای همیشه جاودان می مانی...


این را بدان دوستی مانند سیمان خیس می ماند...


هرچه بیشتر بمانی رفتنت سخت تر می شود...


واگر رفتی...


جای پاهایت برای همیشه به یادگار می ماند...


ومن آرزو دارم دوستی ما همانند سیمانی باشد که...


آن چنان درونش گیر کنیم که هیچگاه بیرون نیاییم...


فاطمه ی عزیزم به اندازه ی تمامی دوستت دارم های دنیا...


دوستت دارم...



فاطمه جونم ادامه مطلب یه شعر گذاشتم برات برو بخون




ادامه نوشته